فیکشن[محکوم شده] p46
#part_۴۶
_اوم؛
وقتـشه کـه از سـر راه کنـار بـری...
جـوجه ماشینـی
پسـر خـواست دهـان بـاز کنـه و چیـزی بگـه کـه درسـت همـون لحظـه دیـد کـه چـوب بلنـدی بـه سمـت صـورتش اومـد و در کسـری از ثـانیه همـهجـا تـاریک شـد....
*
*
*
[عصـر روز بعـد...]
زن در حـالـی کـه بـا نگـرانی در طـول اتـاق قـدممیـزد و نـاخون هـاش رو بـه دنـدون میگـرفت تـا کمی از استـرسش رو خـالـی کنـه،
بـا اخـم بـه همسـرش کـه بـا خـیالی راحـت عمیـق خـواب بـود خیـره شـد.
اون داشـت از استـرس خفـه میشـد و همسـرش اینطـور...
اهـی از حـرص بیـرون داد و دستـش رو روی صـورتـش کشـید.
آروم خـم شـد و دمپـاییش رو از پـاش بیـرون کشیـد و دوبـاره بـه حالـن عـادی بـرگشـت.
دمپـایی رو بـالا گـرفت و مستقـیما روی صـورت غـرق در خـواب همسـرش نشـونه گیـری کرد و بـدون لحظهای مکث،دمپـایی رو پرتـاب کـرد
کـه مـرد گیـج و وحشـت زده از خـواب پـرید و بـا درد نـالهای کـرد و دستـشو روی قسمـت ضـرب خـورده گـذاشت و خـواب آلـود و تـرسیه جیـغ زد
_چیشـده؟؟کـی حملـه کـرده؟جنـگ شـده؟
زن بـا تاسـف بـه همسـرش نگـاه کـرد و زیـر لـب فـوحشـی نثـارش(نمیدونم درسته یا نه) کـرد و دسـت بـه سینـه بهـش خیـره شـد
_الـهی بمیـری مـرد
تـوروخـدا نگـاش کـن چطـوری خـوابیده مـردک!
گمـشو زود بلـند شـو بریـم اداره پلـیس!
مـرد کـه هنـوز گیـج و منـگ بـود،بـه همسـرش نگـاه کـرد و بعـد از چنـد ثـانیه بـا زیـرلـب زمـزمـه کـردن فـوحشی آروم بـه پسـرش، دوبـاره روی تخـت دراز کشیـد و سـرش رو زیـر بـالش فـرو کـرد.
_بیـا بگیـر بخـواب زن!
مطمـئنم اون پسـرت رفتـه دنبـال خـوشگـذرونی
بـه هر حـال تـازه فـرد مـوردعلـاقشـو پیـدا کـرده و تـو فکـر ایـنه کـه دوبـاره مـخ بـز-
بـا چـیز محکـمی کـه بـه کمـرش بـرخـورد کـرد حـرفـش نصـه مـوند
_آخ-
بـا چـهرهای درهـم رفـته از درد و نـالـه بـه سخـتی بلـند شـد و روی تخـت نشسـت و بـه چشـم هـای بـه خـون نشسـته همـسرش خیـره شـد.
زن بـه مـرد خیـره شـده بـود و در حـالـی کـه از احـسـاس خشـم زیـادی کـه نـاگـهانی بـهش هجـوم آورده بـود نفـس نفـس مـیـزد گفـت:
_دیـگه...هرگـز!!!هـرگـز نشنـوم هـمچیـن حـرفایی بـزنی!!
یـادت کـه نـرفته اون دخـتره انـگل بـا زنـدگی پـسرمـون و آبـروی ما چیـکار کـرد،نـه؟!
و ایـنکـه!
پسـرمـا الـان ازدواج کـرده.
دیـگـه قـرار نیـست بـه اون دختـره دهـاتی نـزدیـک بشـه چـه بـرسه بخـواد مخـشو بـزنـه!!
فهمـیدی یـا نـه؟!
مـرد فـقـط بـه زن خـیـره شـد و سـکـوت کـرد.
بلاخره بعد از مدت ها تونستم:)
واقعا بایت تاخیر معذرت میخوام.
امیدوارم هنوزم این فیکو دوست داشته باشید و حمایتش کنید...
هفته دیگه چهلم پدربزرگمه:)
_اوم؛
وقتـشه کـه از سـر راه کنـار بـری...
جـوجه ماشینـی
پسـر خـواست دهـان بـاز کنـه و چیـزی بگـه کـه درسـت همـون لحظـه دیـد کـه چـوب بلنـدی بـه سمـت صـورتش اومـد و در کسـری از ثـانیه همـهجـا تـاریک شـد....
*
*
*
[عصـر روز بعـد...]
زن در حـالـی کـه بـا نگـرانی در طـول اتـاق قـدممیـزد و نـاخون هـاش رو بـه دنـدون میگـرفت تـا کمی از استـرسش رو خـالـی کنـه،
بـا اخـم بـه همسـرش کـه بـا خـیالی راحـت عمیـق خـواب بـود خیـره شـد.
اون داشـت از استـرس خفـه میشـد و همسـرش اینطـور...
اهـی از حـرص بیـرون داد و دستـش رو روی صـورتـش کشـید.
آروم خـم شـد و دمپـاییش رو از پـاش بیـرون کشیـد و دوبـاره بـه حالـن عـادی بـرگشـت.
دمپـایی رو بـالا گـرفت و مستقـیما روی صـورت غـرق در خـواب همسـرش نشـونه گیـری کرد و بـدون لحظهای مکث،دمپـایی رو پرتـاب کـرد
کـه مـرد گیـج و وحشـت زده از خـواب پـرید و بـا درد نـالهای کـرد و دستـشو روی قسمـت ضـرب خـورده گـذاشت و خـواب آلـود و تـرسیه جیـغ زد
_چیشـده؟؟کـی حملـه کـرده؟جنـگ شـده؟
زن بـا تاسـف بـه همسـرش نگـاه کـرد و زیـر لـب فـوحشـی نثـارش(نمیدونم درسته یا نه) کـرد و دسـت بـه سینـه بهـش خیـره شـد
_الـهی بمیـری مـرد
تـوروخـدا نگـاش کـن چطـوری خـوابیده مـردک!
گمـشو زود بلـند شـو بریـم اداره پلـیس!
مـرد کـه هنـوز گیـج و منـگ بـود،بـه همسـرش نگـاه کـرد و بعـد از چنـد ثـانیه بـا زیـرلـب زمـزمـه کـردن فـوحشی آروم بـه پسـرش، دوبـاره روی تخـت دراز کشیـد و سـرش رو زیـر بـالش فـرو کـرد.
_بیـا بگیـر بخـواب زن!
مطمـئنم اون پسـرت رفتـه دنبـال خـوشگـذرونی
بـه هر حـال تـازه فـرد مـوردعلـاقشـو پیـدا کـرده و تـو فکـر ایـنه کـه دوبـاره مـخ بـز-
بـا چـیز محکـمی کـه بـه کمـرش بـرخـورد کـرد حـرفـش نصـه مـوند
_آخ-
بـا چـهرهای درهـم رفـته از درد و نـالـه بـه سخـتی بلـند شـد و روی تخـت نشسـت و بـه چشـم هـای بـه خـون نشسـته همـسرش خیـره شـد.
زن بـه مـرد خیـره شـده بـود و در حـالـی کـه از احـسـاس خشـم زیـادی کـه نـاگـهانی بـهش هجـوم آورده بـود نفـس نفـس مـیـزد گفـت:
_دیـگه...هرگـز!!!هـرگـز نشنـوم هـمچیـن حـرفایی بـزنی!!
یـادت کـه نـرفته اون دخـتره انـگل بـا زنـدگی پـسرمـون و آبـروی ما چیـکار کـرد،نـه؟!
و ایـنکـه!
پسـرمـا الـان ازدواج کـرده.
دیـگـه قـرار نیـست بـه اون دختـره دهـاتی نـزدیـک بشـه چـه بـرسه بخـواد مخـشو بـزنـه!!
فهمـیدی یـا نـه؟!
مـرد فـقـط بـه زن خـیـره شـد و سـکـوت کـرد.
بلاخره بعد از مدت ها تونستم:)
واقعا بایت تاخیر معذرت میخوام.
امیدوارم هنوزم این فیکو دوست داشته باشید و حمایتش کنید...
هفته دیگه چهلم پدربزرگمه:)
۴.۶k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.